به نام دوست
هرچند انسانهای زیادی وجود دارند که در حضیض بدبختی و شکست خودکشی میکنند، اما برای من اسطورهء خودکشی در عصر حاضر کسی جز #آدولف_هیتلر نیست. انسانی همه اراده! نمونهء مثالی بشر مدرن که اراده کورش کرده!
خودکشی پل (شان پن) در آخرین صحنههای #21گرم به نظر من از جنس خودکشی مغرورانهء هیتلر است. چه بیماری قلبی شخص را به مرگ تهدید کند، چه نزدیک شدن نیروهای متفقین، این قهرمان لعنتی حاضر نیست بگذارد مرگ گریبان او را بگیرد. بلکه خودش گریبان مرگ را میگیرد.
جالب است که همانگونه که هیتلر هم قبلا یک بار تصمیم به خودکشی گرفته بود و در چشم مرگ نگاه کرده بود، پل (شان پن) هم برای دومین بار با مرگ رو در رو میشود و این بار هم با ارادهء خودش میمیرد.
همین اراده ویرانگر است که باعث میشود او آنقدر بیرحمانه با همسر اولش رفتار کند و او را از داشتن فرزند محروم کند. (باز هم شبیه هیتلر که تخم و ترکهای از خودش باقی نگذاشت.)
من توی عالم داستان فقط چند تا نمونه شاخص برای جریان سیال ذهن سراغ داشتم و دارم. "خشم و هیاهو"ی فاکنر که خیلی شاخصه، نمونهای ایرانیش "شازده احتجاب" گلشیری و "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" شهرام رحیمیان. حالا شاید یه چیزای دیگهای هم دیدهباشم که یادم نباشه.
توی عالم سینما بهترین نمونهای که سراغ دارم "۲۱ گرم" ایناریتوئه.
ماجرای سه تا خونواده که با یه حادثه به هم مربوط میشن و یه جورایی میشه گفت بدبختیهاشون به هم منتقل میشه. الخاندرو گونزالس ایناریتو توی این فیلم زندگی سه تا خونواده با سه شکل متفاوت زندگی رو نشون میده که با یک حادثه، هر سه به هم گره میخورن. خلاصه به هر دوستی که فیلم رو ندیده توصیه میکنم ببینه.
من حرف زیادی ندارم راجع به فیلم فقط میخواستم بگم این فیلم به مخاطب میگه "به ذهنت اعتماد کن". آدم تا نیمه فیلم، با این همه کاتهای زیاد همهش در حال گیج شدنه. اما هر چی از نیمه میریم جلوتر قسمتای خالیه این پازل کامل میشن و شکل یک نقاشی با معنی رو پیدا میکنن.
درمورد خشم و هیاهو هم من همین طوری بودم. تا وسطاش در حال گیج شدن بودم. نمی دونستم ذهنم چطور میخواد این تکه های بی ربط رو کنار هم قرار بده. اما واقعا وقتی فصل آخر رو میخوندم لذت می بردم چون خطوطی که باید بخشای مختلف این نقاشی رو به هم مربوط میکردن کشیده شدن.