حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست
آیا تا به حال دلتان برای فیلمی که خیلی وقت پیش دیدهاید تنگ شده؟ ممکن است چیز زیادی هم ازش یادتان نمانده باشد فقط یک لوکیشن، یک دیالوگ، یک صحنه کوتاه...
این روزها دلم برای فیلم «نبراسکا» تنگ شده. یک فیلم خیلی جمع و جور با روایتی سرراست از چند روز زندگی مردی که مجبور میشود با پدرش یک سفر دو نفره برود. باید فکر و ذکر خودش را بگذارد کنار و چند روز رانندگی کند تا به نبراسکا برسد. از آنجا یک اطلاعیه تبلیغاتی برای پدر رسیده که میگوید او یک جایزه بزرگ برده و پیرمرد هم باورش شده...
چقدر این موقعیت عجیب و گیرا است. وقتی یقین داری طرف مقابلت به چیز بیهودهای امید بسته اما به خاطر پیوندهای انسانی حاضر نیستی ناامیدش کنی. فکر میکنم وقتی ما با بچهها بازی میکنیم در همین موقعیت هستیم. پرت کردن هزار باره توپ و گرفتنش چه لذتی دارد؟ یک کار مطلقا بیهوده است اما به خاطر عشقی که به فرزندمان داریم این کار بیهوده را انجام میدهیم. چون از دیدن ذوق او لذت میبریم. آنجا هم مردی با دیدن ایمان پدرش آرامش مییافت.
من تقریبا 20 سال به پدرم اهمیت ندادم و حالا این کمبود بزرگ روحم را آزار میدهد. توی اینستاگرام نابود شدهام چند بار عکس دو نفرهام با پدرم را منتشر کردم و نوشتم که چقدر حسرت همه آن لحظاتی را میخورم که میتوانستم با پدرم خوش بگذرانم. او در همه این سالها به من افتخار میکرد. البته گور بابای افتخار و این مزخرفات! او در تمام این سالها با من حال میکرد. من بودم که بلد نبودم به او افتخار کنم. حالا دیگر میخواهم جبران کنم. امسال و پارسال دو تایی با هم راه افتادیم رفتیم استیر برای شرکت در عزاداری آنجا. آنجا قدم به قدم پدرم باید بین جمعیت توقف میکرد تا با رفقای قدیمیاش سلام و علیک کند. رمان تازهام را به او تقدیم کردم: تقدیم به اسطورهای سرگردان/ در خیابانهای تهران
به نظرم چیزی در رابطه پدر و پسری هست که مادرها و زنها نباید در آن دخالت کنند. یک بخش مهم وجود هر مردی در ارتباطش با پدرش کامل میشود. هر مردی مثل مرد فیلم نبراسکا نیاز دارد دنبال ایدههای پدرش برود هرقدر که آن ایدهها خام و احمقانه باشد. مادرها وارد میشوند و با صراحت آن تصاویر زیبای پدر-پسری را خراب میکنند. به بهانه نگرانی برای پسرشان. اگر مادرها در این رقابت پیروز بشوند پسرها کامل نمیشوند.
پارسال دو تا فیلم دیگر هم از الکساندر پین دیدیم که هر دو نشان میدهد خانواده و هویت برایش خیلی مهم است. یکی "والدین" با بازی جورج کلونی که باز هم رابطه والدین و فرزندان در آن خیلی پررنگ است و یکی دیگر که واقعا شاهکار محض بود به نام "کوچک سازی" (Downsizing) فقط میخواستم این دو فیلم را معرفی کرده باشم.
چیزی که با این سه تا فیلم میتوانم درباره دنیای الکساندر پین بگویم این است که او معتقد است هر کسی باید خودش را فدای خوشبختی دیگران بکند.