مجال اجمال

دنیا مجالی مجمل است.

مجال اجمال

دنیا مجالی مجمل است.

مجال اجمال

رنج بردن از تنهایی نشانه ی بدی است: من فقط، در جمع زجر کشیده ام.

فردریش نیچه

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آشوب» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

 

 

مخاطبی که در مطلب قبل نوشته م پیام مفصلی داد که زیر مطلب میتوانید بخوانید و جواب من هم هست و خوشحال میشوم هر کس میخواند نظرش را بنویسد.

علی الحساب بیشتر برایم روشن شد که خیلی ها احتمالا درباره وضعیت حقوق زنان در ایران اعتراض دارند. من هم چون متخصصش نیستم چیز خاصی نمیتوانم بگویم و ای بسا بخشی از اعتراضشان وارد باشد. فقط از خودم میپرسم ما الآن کجای دعوا هستیم؟ آرایش رسانه های غربی در برابر ایران آیا به خاطر حقوق زنان است؟

من این طور فکر نمیکنم. حتی کسانی که هفته پیش توی خیابان شلوغ میکردند هم احتمالا ذهنشان چندان درگیر حقوق زنان نبود. من توی این تله نمی افتم. مسائل حقوق زنان را ای کاش فعالان حقوق زن پیگیری کنند. مسئله من کماکان همان مسئله پستی است که 17 مهر نوشتم. یعنی آیا میشود به خشونت مشروعیت داد؟ من نمیتوانم این را بپذیرم و کاش هیچکس نپذیرد. کاش از خودمان بپرسیم کسانی که ما را دعوت به خشونت میکنند چه برنامه ای برای آینده مان دارند؟

در دو مطلب قبلی تجربه تاریخی ملت خودمان را گواه گرفتم که ما با آشوب به اصلاح نمیرسیم و حالا به نظرم باید تجربه جغرافیاهای دیگر را گواه بگیریم که آشوب طلبی راه به اصلاح امور نمیبرد. از همه واضح تر سرنوشت سوریه است که با ادعای اعتراض آغاز شد اما خود معترضان نفهمیدند چطور داعش از زیر پایشان سبز شد. نقش دروغگویی رسانه های غربی را هم نباید فراموش کرد. کتاب "کنترل رسانه ها" از چامسکی خیلی درخشان است در بررسی تلاش رسانه ها برای آغاز جنگ در نقاط مختلف دنیا.

به وفاق اجتماعی و برگذشتن از تفاوت دیدگاه ها فکر میکنم. به گفتگوهای مفصل و دوستانه فکر میکنم که میتواند جوی دور شدن دلها را بگیرد. اما به نظرم کسانی که مردم را دعوت به خشونت میکنند میخواهند از همه زامبی بسازند. با زامبی دیگر نمیشود گفتگو کرد. آنها همین را میخواهند که ما به هم چاقو بزنیم.

همانهایی که ما را با خشونت در خیابانها دعوت میکنند از کشورهای G7 دعوت میکنند زودتر به ایران حمله نظامی کنند تا خشونت پایان یابد!!!

 

 

  • مجید اسطیری
  • ۰
  • ۰

ارزش و شرافت

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

 

 

یک فرد ناشناس زیر مطلب قبلی من کامنت گذاشته خلاصه چیزی که نوشته ام این است که "ارزش آری، شرافت نه!"

آن قدر از همین کامنت گنگ کوتاه خوشحال شدم که خدا میداند. تشنه حرف زدن هستم. به قول بهمنی "تشنه یک صحبت طولانی ام!" خدا را شاهد میگیرم تشنه یک صحبت طولانی با کسانی هستم که مثل من از این وضعیت آزرده شده اند. عمیقا این روزها به این فکر میکنم دو طرف باید از "قانع" کردن همدیگر دست بردارند و دوستانه به دنبال حل مسئله ای باشند که گریبان هر دو را گرفته.

خیلی این روزها به رفقا میگویم تنها نسخه ای که برای وضعیت موجود میتوانم بپیچم نسخه ای است که کیمیایی در فیلم ضیافت پیچیده: یادآوری رفاقت ها! فیلم را لو نمیدهم کاش خودتان حوصله کنید و ببینید. رفاقت که عنصر همیشگی سینمای کیمیایی است در این فیلم یک بعد نسبتا روشنفکرانه خیلی فراگیر پیدا میکند و از قالب رفاقت گوزنها بیرون می آید. تبدیل به "وفاق اجتماعی" میشود. خیلی دلم برای این فیلم تنگ شده و کاش یک پایه پیدا شود با هم بنشینیم ببینیم. اما از این ها بگذریم و برویم سراغ مطلب قبلی من و این کامنت کوتاه. کاش کسی که این کامنت را گذاشته بر من منت بنهد و باز هم برایم کامنت بگذارد.

ارزش یک کلمه خیلی کلی است. اگر در بافت ادبیات اجتماعی امروز بخواهیم ببینیم یعنی حرفهایی که جمهوری اسلامی میزند و آخوندها میگویند. اما آیا کنکاش امانوئل کانت برای رسیدن به ضابطه قطعی اخلاق نهایتا به یک نوع ارزش ختم نمیشود. کاش دوستمان توضیح بدهد. سوال من در مطلب قبلی این بود که "آیا ما ایرانی ها هرگز با "آشوب" به مقاصد اجتماعی رسیده ایم یا نه؟" بر این مبنا "فرض ارزشی" من این است که امنیت بالاترین ارزش اجتماعی است. البته اگر کسی بتواند یک مثال ذکر کند که بله در فلان مقطع ما آشوب کردیم و مثل فیلم جوکر جامعه را شیر تو شیر کردیم و با بکش بکش به یک نتیجه اجتماعی مثبت رسیدیم من مخلصش هستم و از حرفم عقب نشینی میکنم. اما عجالتا از آن روز که مطلب را نوشتم تا امروز یادم آمد که ملت ایران یک سابقه ار آشوب دارد و آن کودتای 28 مرداد و آشوب طلبی به سرکردگی یک لات است: شعبون بی مخ!

دیگر چیزی از فضای سیاه اختناق بعد از کودتا نمیگویم که خودتان بهتر میدانید. برمیگردم سراغ کامنت کوتاه. شرافت چیست؟ شرافت خانوادگی میشناسیم. شرافت قومی میشناسیم. شرف شخصی میشناسیم. تا جایی که من میفهمم شرافت هم یک مفهوم اخلاقی است که فرد و جامعه را از درون و بیرون هدایت میکند تا دست به هر کاری نزند. مثلا شرافت خانوادگی میتواند مانع از سفلگی و گدایی شود. شرف شخصی نمیگذارد کسی ظلم کند. کاش رفیقمان پیدا شود توضیح بدهد. خب حالا با مدعای من یعنی کسی که در چهار راه سطل آشغال آتش میزند شریف است؟ شاید او یک مبارز اجتماعی است که اینگونه دارد شرافتی کسب میکند. اما حرف من این بود که آیا آشوب طلبی یکی از شیوه های کسب شرافت در تاریخ ما بوده؟ در این سالها عمده کسانی که عکسی روی دیوار موزه عبرت یا همان زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری داشته اند با این عکسها که آنها را بی ریخت و کثیف نشان میدهد بیشترین شرافت را کسب کرده اند. من خیلی دوست دارم از بحث اصلی دور نشوم. من مبارز اجتماعی را میفهمم و بهش حق میدهم معترض باشد اما مرز او با آشوب طلب کجاست؟

خیلی دوست دارم با یکی از بازداشت شدگان در آشوبها حرف بزنم اما چنین فرصتی فقط وقتی پیش می آید که طرف بازداشت شده باشد. چنین فضایی هم به درد نمیخورد. اما توی خیابان هم اگر یکی شان را گیر بیاورم نمیدانم چطور حرف بزنم که فکر نکند آدم نظام هستم. قسم میخورم خود آن آدم به قول کانت "غایت فی نفسه" من است. میخواهم در آزادی و بدون فشار با من گفتگو کند و سوگند میخورم نیات درونی ام را صادقانه به او بگویم. میخواهم بپرسم آیا چشم اندازی برای نظام بعدی داری؟ اگر این نظام سرنگون شود به نظرت چه نظامی میتواند سر کار بیاید؟ تکلیفمان با دشمنان واقعی مثل اسرائیل چیست؟ و ... اما خب به نظرم چنین گفتگویی خیلی دور از ذهن است. به همین خاطر بیشتر دوست دارم با همان رفقای اهل فکر خودم که به معترضان حق میدهند ماشین به آتش بکشند گپ بزنم.

مثل مطلب قبل با مثال دخترم تمام کنم. آیا اینکه ما هر شب سر مسواک زدن با دخترم دعوا داریم یعنی ما با "ارزش" محافظت از سلامت دندانها داریم "شرافت" شادی دخترم را زیر سوال میبریم؟ هدف من از این مثال این بود که بگویم چون "خشونت" تعریف روشنی ندارد هر فرد یا گروهی که در حال لوس یا خودخواه شدن است برای نپذیرفتن کوچکترین نقدی طرف مقابل را به خشونت متهم میکند. من الآن میتوانم همین فردی که کامنت گذاشته را به خشونت متهم کنم چون خودش را معرفی نکرده و شاید یک ترول باشد. (خدا کند که نباشد. حاضرم در یکی از کافه های تهران با هم قرار بذاریم و گپ بزنیم.)

حرفهایی که درباره وضعیت حجاب داشتم و همگی مربوط به قبل از سکته کردن آن دختر در مرکز پلیس امنیت اخلاقی است باز هم میماند برای بعد. یک بار چند خطش را نوشتم و توی کانالم گذاشتم. یک نفر ایموجی استفراغ گذاشته بود. مطمئنم اینجا هم بنویسم خیلی از خانمها حالشان به هم میخورد. اما برای هر دختری که به بهانه آزادی امیالش با ظاهر نامتعارف بیرون می آید خواندنش واجب است.

درس بزرگی که تازگی از امانوئل کانت آموخته ام را باز تکرار میکنم: برای اینکه فرد دیگری به حرف ما گوش کند باید او را غایت فی نفسه بدانیم، نه ابزاری که نتیجه مورد نظرمان را از او میخواهیم.

 

 

 

  • مجید اسطیری
  • ۱
  • ۰

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

 

خب حالا شهر آشوب شده و ممکن است وقتی در حال بازگشت به خانه هستید گاز اشک آور توی حلق تان برود و مامورهای انتظامی را هم ببینید که گله به گله آماده اند که با اغتشاش برخورد کنند.

اما من که اینجا روبروی نمایشگر نشسته ام چطور باید با قضیه برخورد کنم؟ فارغ از قضاوتم درباره اینکه چه کسی ظالم است و چه کسی مظلوم. من مجاز هستم هیجانزده بشوم و فحش بدهم؟ من اخلاقا اجازه دارم به کسی بد و بیراه بگویم؟ این یک سوال اساسی است برای من. برخی رفقایم اصلا اهل هیجانزده شدن نیستند اما به دیگران حق میدهند که وسط چهارراه بیایند و سطل آشغال آتش بزنند.

واقعا میشود به کسی حق رفتار غیرعاقلانه را داد؟ مثلا میشود به کسی که فرزندش در بیمارستان فوت کرده اجازه داد یکی از دکترها را انتخاب کند و چند تا سیلی بهش بزند تا کمی آرام شود؟ ما یک زارمحمد در ادبیات مان داریم که اسلحه میکشد و نمایندگان زر و زور و تزویر در جامعه را میکشد. شاید اولین نمونه قیام علیه بی عدالتی در ادبیات ماست. آنجا نویسنده حسابی حواسش را جمع میکند که زارمحمد دقیق به کسانی حقش را غصب کرده اند شلیک کند و هیچ بیگناهی خونش نریزد. در داستان و فیلم میبینیم شهر شلوغ میشود اما زارمحمد نمیخواهد کس دیگری مثل او دست به اسلحه ببرد. ترویج کننده خشونت نیست.

گل محمد دولت آبادی هم اصلا مروج خشونت نیست. حتی عموی خودش را به خاطر اینکه پایش را از گلیمش درازتر کرده خفت میدهد و توبیخ میکند. او هم انتقامش را دقیقا از کسی که باید میگیرد. این دو نمونه را از جهانی که میشناسم مثال زدم که بگویم سابقه نداشته ما حق خشونت عمومی به مردم بدهیم. سابقه نداشته بگوییم چون عدالت یا آزادی نیست پس مجاز به هرج و مرج هستیم. الآن که دارم مینویسم مخاطبم اصلا کسانی که توی خیابان هستند نیستند. مخاطبم کسانی هستند که از عنوان "اغتشاش" آزرده میشوند و فکر میکنند عده ای حق دارند اموال عمومی را از بین ببرند و امنیت را مخدوش کنند. "لحظه های انقلاب" محمود گلابدره ای را بخوانید که گزارش لحظه به لحظه کف خیابانهای تهران در بهمن 57 است. ببینید کسی دنبال ایجاد آشوب هست؟ مردم مشروب فروشی ها را آتش میزنند نه اتوبوس ها را. ما هیچ وقت ملت آشوبگری نبوده ایم.

میشل فوکو بعد از ماجرای سینما رکس است که به ایران می آید و این حادثه جرقه توجه رسانه های جهان به وقایع ایران را میزند. ماجرای سینما رکس کاملا حلاجی شده و شکی در این نیست که کار ساواک بوده. یعنی چه؟ یعنی نظام منتظر خشونت از طرف مردم بوده ولی مردم این خشونت را نشان نمیداده اند. بالاخره ساواک مجبور میشود فاجعه ای بیافریند که واقعا توجه ها را جلب کند و آن را پای انقلابی ها بنویسد. با دوست مطلعی صحبت میکردیم و میگفت انقلاب ما یکی از مسالمت آمیزترین انقلابهای تاریخ بوده در برابر انقلاب فرانسه و شوروی که با جویبارهای خون و کشته های فراوان همراه بوده اند. حرفم تمام.

دوستان عزیز به خشونت هیچگاه مشروعیت ندهیم. اگر خانم پلیس چند ثانیه قبل از ولو شدن آن دختر در مرکز پلیس امنیت اخلاقی یک تلنگر به او زده بود من هم شاکی و مدعی بودم. اما من خشونتی ندیدم. اگر این دختر مورد خشونت عاطفی واقع شده و ایست قلبی کرده بحث تازه ای باز میشود که اگر عمری بود خواهم نوشت. "خشونت عاطفی" یا "خشونت روانی" اول از طرف خود این دختران به جامعه وارد شده.

دختر 5 ساله من گاهی با کوچک ترین تذکری میزند زیر گریه و به من و مادرش میگوید "بدجنس ها!" ما را به خاطر یک اخم متهم به خشونت میکند تا عقب نشینی کنیم و او به خرابکاری اش ادامه بدهد.

اعتراض آری، اغتشاش نه.

  • مجید اسطیری