مجال اجمال

دنیا مجالی مجمل است.

مجال اجمال

دنیا مجالی مجمل است.

مجال اجمال

رنج بردن از تنهایی نشانه ی بدی است: من فقط، در جمع زجر کشیده ام.

فردریش نیچه

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در اسفند ۱۴۰۰ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

حدیث دوست نگویم مگر به حضرت دوست

 

یک بار نشستم و مطلبی نسبتا بلند درباره نگاهم به "فرودستان" در عالم سینما نوشتم اما متاسفانه توی بیان ثبت نشد و پرید.

حالا با ذهنی آشفته تر از دفعه قبل میخواهم حرفم را بنویسم. از چند تا فیلم میخواهم شاهد مثال بیاورم. من که زیاد اهل دنبال کردن آثار مهم و تازه سینمای جهان نیستم اما دو سه سال پیش همین طوری اتفاقی شنیدم که رفقا میگفتند چند تا فیلم مهم یکی دو سال گذشته به مسئله بی عدالتی و تبعیض پرداخته اند. اسم این سه تا مطرح بود که از قضا من هر سه تا را دیدم: جوکر، پارازیت، پلتفرم.

حالا اینجا من میخواهم به فیلم قدیمی ژرمینال که بر اساس رمانی با همین نام از امیل زولا ساخته شده و فیلم ببر سفید که همین چند سال پیش بر اساس رمانی با همین نام از رمان نویس جوان هندی آراویند آدیگا ساخته شده هم ارجاع بدهم. خب حالا طرح مسئله: آیا اجرای عدالت ممکن نیست مگر با دست یازیدن به خشونت، زیر پا گذاشتن اخلاق و ظلم به ظالمان؟! به نظرم همه این چند فیلمی که نام بردم بر این برداشت صحه میگذارند. صحنه های انتقام دارند. صحنه های خشونت دارند و البته بالاتر از این ها خشونت برای انتقام را تقدیس و تطهیر میکنند.

در جوکر این خشونت به عریان ترین شکل خودش را نشان میدهد. در رفتار شخصیت جوکر البته طبیعی ترین قسمتش را میبینیم اما انگار در پایان به پرده سوم فیلم که کنش و گیر افتادن جوکر است یک پرده چهارم کوچک اضافه شده که میبینیم مردم هم مثل او عصبانی هستند و قابلیت تخریب و ویرانگری پیدا کرده اند. چرا؟ آیا همه سرنوشتی مثل جوکر را از سر گذرانده اند؟ پاسخ به این سوال مهم است چون من واقعا معتقدم سرگذشت جوکر خیلی برساخته و غیرطبیعی بود: هم کارفرمایش به او ظلم میکند، هم همکارش، هم خدا، هم مادرش. اصلا به نظر من فیلم قابل اعتنایی نبود. خیلی خیلی ساختگی بود که کسی یک جا دچار این همه بدبختی باشد و یک معشوقه هم که دارد خیالی باشد. اما چرا مردم ما و از آن مسخره تر مردم عراق از این فیلم خوششان آمد؟ پاسخ در روحیه رمانتیک متوهم ماست که همیشه میخواهیم بگوییم توطئه ای علیه ما وجود دارد.

پارازیت به لحاظ قصه خیلی جذاب و قوی بود. اصلا فکر این که یک خانواده فقیر چقدر راحت میتوانند یک خانواده پولدار را خر کنند و سرشان را شیره بمالند ایده فوق العاده جذابی به نظر میرسد. حالا اگر من به شما بگویم که تقریبا یک سال قبل از دیدن پارازیت چنین ایده ای به ذهنم رسیده بود باورتان نمیشود! ولی به خدا این ایده به ذهنم رسیده بود که یک بچه زرنگ پایین شهری فقط با یاد گرفتن سه چهار تا درس اول گیتار و سر هم کردن یک ظاهر گول زننده برود و بشود استاد یک بچه پولدار که عقده محبت دارد (چیزی که در آن طبقه زیاد هست.) حالا بگذریم. خب چرا نباید این خانواده بتوانند بی سر و صدا از خانه آن پولدارها بیایند بیرون و یک درس اخلاقی هم گرفته باشند که زالو صفت بودن خوب نیست؟ واقعا چرا؟ این دیگر فقط خواست کارگردان است. مخصوصا وقتی این خانواده انگل متوجه میشوند که قبل از آنها یک انگل دیگر دارد از این خانواده ارتزاق میکند دیگر زمینه فراهم است که اینها عقب بکشند. یا اصلا همزیستی کنند. اما انگار کارگردانهای جهان میخواهند بگویند فقر نه تنها زاده شرایط  فقرا که بیماری اخلاقی آنهاست که جز با عق زدن خشونت درمان نمیشود.

پلتفرم هم ایده جالبی دارد. من به شخصه ذهنی که ساختار فلسفی-اجتماعی جهان ما را در قالب این استعاره بیان میکند را ستایش میکنم. واقعیت طبقاتی جامعه خیلی خوب بیان میشود. اما خب چرا کارگردان یا مولف نمیخواهد باور کند که در آن طبقات خیلی پایین ممکن است رضایت وجود داشته باشد. بله، چرا که نه؟ ما که خودمان در همان طبقات پایین بوده ایم همیشه به چیزی که از بالا رسیده راضی بوده ایم. الآن کاری به رویکرد عدالت طلبانه ندارم. دارم درباره اخلاق حرف میزنم. اصلا در تمام این یادداشت حرفم از اخلاق است. چرا اینها نمیخواهند بپذیرند که میتوان حق را گرفت بدون ظلم کردن؟ در پلتفرم برای این که آن مهم ترین غذای روی میز را دست نخورده حفظ کنند مجبور میشوند کتک بزنند و آدم بکشند. بله در پای عدالت باید خونها ریخته شود اما به چه نیتی؟ به نظرم البته پلتفرم نسبت به دو تای قبلی نگاه سالم تری به نیت و انگیزه دارد.

و اما این نگاه به "خشونت برای مبارزه با خشونت" در جهان غرب مسبوق به سابقه است. ژرمینال امیل زولا حکایت همین دیدگاه است. اساسا هر حرکت اصلاح طلبانه ای برای مبارزه با بی عدالتی حاوی اندکی خشونت خواهدبود چون طبعا قدرتهای حاکم مقاومت میکنند اما چقدر خضونت و به چه نیتی؟ در ژرمینال مردم همین طور که داد میزنند "نان" از شدت گرسنگی همه جور جنایتی مرتکب میشوند. شنیده ام انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه با این که درصد پایینی از مردم این دو کشور درگیرشان بوده اند جویباری از خون به راه انداخته ولی در انقلاب ایران که درصد بیشتری از مردم درگیرش بوده اند تعداد جان باخته ها خیلی کمتر بوده.

پس گویا تفاوتی هست. یک ترمز دستی وجود دارد. یک ندای درونی وجود دارد. یک تجربه اخلاقی وجود دارد. بله ما هم دیده ایم فقرایی را که بچه شان را برای "زرنگی" تربیت کرده اند اما تا دلتان بخواهد مستضعفینی دیده ایم که منتظرند انتقام نهایی شان را کسی بگیرد که مظهر تام و تمام اخلاق باشد. راستی به خود این ایده فکر کنید: عدالت واقعی اجرا نمیشود مگر وقتی که مظهر اخلاق و تقوای واقعی ظهور کند.

ظلم ظلم است و ظلم به ظالم فقط ظالم را در مقام مظلوم و طلبکار مینشاند که حقش نیست. شاید هم فلسفه ساخته شدن این فیلم ها همین باشد: اگر شما به جای ما بودید بیشتر ظلم میکردید!

  • مجید اسطیری